خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بافرهنگ
2 . پرورشی (گیاه)
3 . کشتشده (در آزمایشگاه)
[صفت]
cultured
/ˈkʌltʃərd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more cultured]
[حالت عالی: most cultured]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بافرهنگ
تحصیلکرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باشخصیت
بافرهنگ
متشخص
فرهیخته
مترادف و متضاد
cultivated
uncultured
1.Mrs Ramsay was a cultured woman who traveled a great deal.
1. خانم "رمزی" زنی تحصیلکرده بود که بسیار (به) سفر میرفت.
2
پرورشی (گیاه)
گلخانهای
cultured fruit
میوه پرورشی
3
کشتشده (در آزمایشگاه)
cultured cells
سلولهای کشتشده
تصاویر
کلمات نزدیک
culture shock
culture
culturally
cultural identity
cultural heritage
cultured pearl
culturefest
culver
culvert
cum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان