خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انحنا
2 . پرتاب قوسدار (بیسبال)
3 . خم کردن
4 . پیچیدن
[اسم]
curve
/kɜːrv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انحنا
منحنی، خم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انحنا
خم
منحنی
قوس
a curve in the road
انحنایی [خمی] در جاده
Sine curve
منحنی سینوسی
2
پرتاب قوسدار (بیسبال)
مترادف و متضاد
Curveball
[فعل]
to curve
/kɜːrv/
فعل گذرا
[گذشته: curved]
[گذشته: curved]
[گذشته کامل: curved]
صرف فعل
3
خم کردن
منحنی کردن
مترادف و متضاد
bend
to curve a pipe
خم کردن یک لوله
4
پیچیدن
خم شدن
1.The road curves to the right.
1. جاده به سمت راست میپیچد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
curvaceous
curtain rod
curtain lecture
curtain
curtail
curved
curved sectional sofa
curved shape
curving
curvy
کلمات نزدیک
curvature
curvaceous
curtsy
curtly
curtis
curved
curvet
curvilinear
cushion
cushioned
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان