خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ریزریز کردن (گوشت و سبزی و...)
2 . ناگهان جلوی خودروی دیگری پیچیدن (هنگام رانندگی)
[فعل]
to cut up
/kʌt ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: cut up]
[گذشته: cut up]
[گذشته کامل: cut up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ریزریز کردن (گوشت و سبزی و...)
خرد کردن، قطعهقطعه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکه تکه کردن
ریزریز کردن
1.Please cut up that chicken.
1. لطفاً آن مرغ را قطعهقطعه کن.
2
ناگهان جلوی خودروی دیگری پیچیدن (هنگام رانندگی)
مترادف و متضاد
cut in
1.Some idiot cut me up on the motorway.
1. یک احمقی در بزرگراه ناگهان جلوی (خودروی) من پیچید.
تصاویر
کلمات نزدیک
cut to the bone
cut the potatoes into small cubes.
cut the mustard
cut the cheese
cut someone's losses
cut your coat according to your cloth
cut-off
cut-price
cut-rate
cut-throat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان