خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لبنی
2 . کارخانه لبنیات
3 . مغازه لبنیات فروشی
4 . لبنیات
[صفت]
dairy
/ˈder.i/
غیرقابل مقایسه
1
لبنی
لبنیاتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لبنی
1.dairy products
1. محصولات لبنی
2.local dairy foods
2. غذاهای لبنی [لبنیاتی] محلی
[اسم]
dairy
/ˈder.i/
قابل شمارش
2
کارخانه لبنیات
بخش تولید لبنیات در مزرعه
مترادف و متضاد
dairy plant
1.He works in a dairy (plant).
1. او در یک کارخانه لبنیات کار میکند.
3
مغازه لبنیات فروشی
لبنیاتی
1.He owns a dairy (store).
1. او یک مغازه لبنیاتفروشی دارد.
4
لبنیات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شیرده
لبنیات
1.Don't give her a yogurt, she doesn't eat dairy.
1. ماست به او نده، او لبنیات نمیخورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dainty
daimyo
daily-paid
daily life
daily
dairy cow
dairy farm
dairy produce
dairyman
dais
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان