Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . سر از تن جدا کردن
[فعل]
to decapitate
/dɪˈkæpɪteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: decapitated]
[گذشته: decapitated]
[گذشته کامل: decapitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سر از تن جدا کردن
گردن زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سر بریدن
مترادف و متضاد
behead
1.to decapitate the villain
1. سر از بدن فرد شرور جدا کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
decanter
decantation
decant
decanedioic acid
decampment
decapitated
decapitation
decapod
decapod crustacean
decapoda
کلمات نزدیک
decanter
decant
decamp
decalogue
decal
decapitation
decathlete
decathlon
decay
decayed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان