Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پوساندن
2 . فاسد شدن
3 . پوسیدگی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to decay
/dəˈkeɪ/
فعل گذرا
[گذشته: decayed]
[گذشته: decayed]
[گذشته کامل: decayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پوساندن
خراب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فاسد کردن
1.Pollution has decayed the surface of the stonework on the front of the cathedral.
1. آلودگی، سطح سنگکاریشده جلوی کلیسای جامع را پوساندهاست.
2.Sugar makes your teeth decay.
2. شکر دندانهای شما را خراب میکند.
2
فاسد شدن
خراب شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فاسد شدن
گندیدن
[اسم]
decay
/dəˈkeɪ/
قابل شمارش
3
پوسیدگی
تباهی، خرابی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوسیدگی
تباهی
زوال
فساد
1.The smell of death and decay hung over the town.
1. بوی مرگ و تباهی فضای شهر را احاطه کرده بود.
2.tooth decay
2. پوسیدگی دندان
تصاویر
کلمات نزدیک
decathlon
decathlete
decapitation
decapitate
decanter
decayed
decease
deceased
deceit
deceitful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان