Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ابراز
2 . تظاهرات
3 . مدرک
4 . نمایش
[اسم]
demonstration
/ˌdem.ənˈstreɪ.ʃən/
غیرقابل شمارش
1
ابراز
بیان
2
تظاهرات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تظاهرات
راهپیمایی
میتینگ
anti-government demonstrations
تظاهرات ضدحکومتی
to hold a demonstration
تظاهرات کردن
3
مدرک
توجیه، دلیل
1.This disaster is a clear demonstration of the need for tighter controls.
1. این فاجعه مدرک واضحی بر نیاز به کنترل سختگیرانهتر است.
4
نمایش
ارائه
تصاویر
کلمات نزدیک
demonstrate
demonstrably
demonstrable
demonology
demonic
demonstrative
demonstrative pronoun
demonstrator
demoralize
demoralized
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان