1 . درنگ کردن
[فعل]

to demur

/dɪˈmɜːr/
فعل ناگذر
[گذشته: demurred] [گذشته: demurred] [گذشته کامل: demurred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درنگ کردن دودل بودن

مترادف و متضاد object
  • 1.At first she demurred, but then finally agreed.
    1. ابتدا او دودل بود، اما بالاخره موافقت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان