خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رژیم غذایی
2 . رژیم (برای کاهش وزن)
3 . رژیم گرفتن
[اسم]
diet
/ˈdɑɪ.ət/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رژیم غذایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رژیم
رژیمی
مترادف و متضاد
nourishment
selection of food
a healthy/balanced/poor/vegetarian... diet
رژیم غذایی سالم/متعادل/بد/گیاهخواری و...
It is important to have a balanced diet.
داشتن یک رژیم غذایی متعادل مهم است.
in somebody’s diet
در رژیم غذایی کسی
the importance of vitamins and minerals in your diet
اهمیت ویتامینها و مواد معدنی در رژیم غذایی شما
diet of something
رژیم غذایی شامل چیزی
They exist on a diet of fish.
آنها با رژیم غذایی ماهی زندگی میکنند.
2
رژیم (برای کاهش وزن)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رژیم لاغری
مترادف و متضاد
dietary regime
dietary regimen
binge
to go on a diet
رژیم گرفتن
I'm going on a diet.
من دارم رژیم میگیرم.
to be on a diet
رژیم داشتن
No cake, thanks – I’m on a diet.
کیک نه، ممنون؛ من رژیم دارم.
[فعل]
to diet
/ˈdɑɪ.ət/
فعل ناگذر
[گذشته: dieted]
[گذشته: dieted]
[گذشته کامل: dieted]
صرف فعل
3
رژیم گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رژیم گرفتن
1.I've been dieting for six months, and have lost some weight.
1. شش ماه است که رژیم گرفتهام و کمی وزن کمک کردهام.
2.She's always dieting but she never seems to lose any weight.
2. او همیشه در حال رژیم گرفتن است، اما هرگز به نظر نمیرسد وزنش کم شده باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
diesel fuel
diesel engine
diesel
diene
dielectric
diet cola
dietary
dietician
dietitian
differ
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان