خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سیاست
[اسم]
diplomacy
/dɪˈploʊməsi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سیاست
دیپلماسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دیپلماسی
1.He handled the meeting with great diplomacy.
1. او آن جلسه را با سیاستی عالی اداره کرد.
2.There is a danger of war if diplomacy fails.
2. اگر دیپلماسی شکست بخورد، خطر جنگ وجود دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
diploma
diploid
diphthong
diphtheria
diphenylamine
diplomat
diplomatic
diplomatic corps
diplomatically
diplomatist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان