خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رسوایی
2 . خوار کردن
[اسم]
disgrace
/dɪsˈgreɪs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رسوایی
فضاحت، افتضاح
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبروریزی
افتضاح
بیآبرویی
خفت
رسوایی
ننگ
عار
فضاحت
مترادف و متضاد
shame
1.He brought disgrace on the whole team.
1. او رسوایی بر سر تمام (افراد) تیم آورد.
2.The park is really a disgrace.
2. آن پارک افتضاحی است.
3.They were sent home in disgrace.
3. آنها با فضاحت به خانه فرستاده شده بودند.
[فعل]
to disgrace
/dɪsˈgreɪs/
فعل گذرا
[گذشته: disgraced]
[گذشته: disgraced]
[گذشته کامل: disgraced]
صرف فعل
2
خوار کردن
آبروی کسی را بردن، خجالتزده کردن، شرمنده کردن، رسوا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبروی کسی را بردن
آبروریزی کردن
بدنام کردن
رسوا کردن
روسیاه کردن
مفتضح کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
disgorge
disforestation
disfavor
diseased
disease
disgruntled
disguise
disgust
disgusted
disgustful
کلمات نزدیک
disgorge
disfiguring
disfigurement
disfigure
disfavor
disgraced
disgraceful
disgruntled
disguise
disguised
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان