خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از دست چیزی راحت شدن
2 . کشتن
[فعل]
to do away with
/du əˈweɪ wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: did away with]
[گذشته: did away with]
[گذشته کامل: done away with]
صرف فعل
1
از دست چیزی راحت شدن
چیزی را دور انداختن
informal
مترادف و متضاد
abolish
1.He thinks it's time we did away with the monarchy.
1. او فکر میکند زمانش رسیده که از دست سلطنت راحت شویم.
2
کشتن
informal
1.He didn't have the courage to do away with her.
1. او جرئت نداشت که او را بکشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
do away
do an internship
do an exercise
do all the gauges work properly?
do aerobics
do business
do chinese people buy gold fish for the new year?
do community service
do everything in one's power
do exercise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان