1 . از دست چیزی راحت شدن 2 . کشتن
[فعل]

to do away with

/du əˈweɪ wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: did away with] [گذشته: did away with] [گذشته کامل: done away with]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از دست چیزی راحت شدن چیزی را دور انداختن

informal
مترادف و متضاد abolish
  • 1.He thinks it's time we did away with the monarchy.
    1. او فکر می‌کند زمانش رسیده که از دست سلطنت راحت شویم.

2 کشتن

informal
  • 1.He didn't have the courage to do away with her.
    1. او جرئت نداشت که او را بکشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان