خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اهلی کردن
[فعل]
to domesticate
/dəˈmestɪkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: domesticated]
[گذشته: domesticated]
[گذشته کامل: domesticated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اهلی کردن
رام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهلی کردن
رام کردن
1.The Barnes family hoped to domesticate the tiger, but their neighbors were skeptical.
1. خانواده "بارنز" امیدوار بودند که بتوانند آن ببر را اهلی کنند، اما همسایههای آنها شکاک بودند [به این عمل شک داشتند].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
domestically
domestic sheep
domestic pigeon
domestic help
domestic goat
domesticated
domesticity
domicile
dominant
dominican republic
کلمات نزدیک
domestic violence
domestic service
domestic science
domestic flight
domestic
domesticated
domestication
domesticity
domestique
domicile
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان