خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خانگی (حیوان)
2 . پرورشی (گیاه)
3 . خانهدار
[صفت]
domesticated
/dəˈmestɪkeɪtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more domesticated]
[حالت عالی: most domesticated]
1
خانگی (حیوان)
اهلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهلی
خانگی
دستآموز
1.These animals are only partly domesticated.
1. این حیوانات تنها تاحدودی اهلی هستند.
2
پرورشی (گیاه)
the domesticated strawberry
توتفرنگی پرورشی
3
خانهدار
کدبانو
1.Ray’s very domesticated and even likes baking cakes.
1. "ری" خیلی کدبانو و حتی عاشق کیک پختن است.
تصاویر
کلمات نزدیک
domesticate
domestic violence
domestic service
domestic science
domestic flight
domestication
domesticity
domestique
domicile
domiciled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان