خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سپری شدن
[فعل]
to elapse
/ɪˈlæps/
فعل ناگذر
[گذشته: elapsed]
[گذشته: elapsed]
[گذشته کامل: elapsed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سپری شدن
گذشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سپری شدن
گذشتن
formal
مترادف و متضاد
go by
slip by
1.Four years had elapsed since he left college and still he hadn't found a job.
1. از زمانی که دانشکده را ترک کرده بود و هنوز کاری پیدا نکرده بود چهار سال گذشته بود.
2.Many years elapsed before they met again.
2. قبل از اینکه آنها دوباره همدیگر را ببینند، سالهای زیادی سپری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
eland
elamite
elaine
elaboration
elaborately
elasmobranchii
elastic
elastic band
elasticity
elastoplast
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان