خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انتخابات
2 . گزینش
[اسم]
election
/ɪˈlek.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انتخابات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتخابات
مترادف و متضاد
ballot
poll
voting
1.a presidential election
1. انتخابات ریاست جمهوری
2.He won the election.
2. او در انتخابات پیروز شد.
2
گزینش
انتخاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتخاب
تصاویر
کلمات نزدیک
elected
elect
eleanor
eldritch
eldest
election campaign
election headquarters
electioneering
elective
elector
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان