1 . همدردی کردن
[فعل]

to empathize

/ˈempəθaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: empathized] [گذشته: empathized] [گذشته کامل: empathized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همدردی کردن

  • 1.She empathized with his son's fear.
    1. او با ترس های پسرش همدردی می کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان