خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحمل کردن
[فعل]
to endure
/ɛnˈdjʊr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: endured]
[گذشته: endured]
[گذشته کامل: endured]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تحمل کردن
تاب آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استقامت کردن
تاب آوردن
تحمل کردن
مماشات کردن
طاقت آوردن
متحمل شدن
formal
مترادف و متضاد
bear
cope with
experience
suffer
undergo
1.Dr. Hardy was confident he could endure the hardships of space travel.
1. "دکتر هاردی" مطمئن بود که میتواند سختیهای سفر فضایی را تحمل کند.
2.How can you endure such disrespect?
2. چطور میتوانی اینچنین بیاحترامیهایی را تحمل کنی؟
3.The valiant officer endured serious burns on September 11th.
3. افسر شجاع سوختگیهای شدیدی را در روز 11 سپتامبر متحمل شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
endurance
endowment
endow with
endow
endothermic
enduring
enema
enemy
energetic
energetically
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان