خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دورهای
2 . نامنسجم
[صفت]
episodic
/ˌepɪˈsɑːdɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more episodic]
[حالت عالی: most episodic]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دورهای
گهگاهی
formal
1.Volcanic activity is highly episodic in nature.
1. فعالیت آتشفشانی در طبیعت بسیار دورهای هستند.
2
نامنسجم
چند قسمتی، بریدهبریده
formal
1.My memories of childhood are hazy and episodic.
1. خاطرات کودکی من مبهم و بریدهبریده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
episode
episcopalian
epiphany
epilogue
epileptic
epistemology
epistle
epistolary
epitaph
epithet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان