1 . احترام 2 . احترام گذاشتن
[اسم]

esteem

/ɛstˈiːm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 احترام عزت، ارج

معادل ها در دیکشنری فارسی: احترام
  • 1.He was held in high esteem by colleagues.
    1. همکاران او احترام زیادی برایش قایل بودند.
[فعل]

to esteem

/ɛstˈiːm/
فعل گذرا
[گذشته: esteemed] [گذشته: esteemed] [گذشته کامل: esteemed]

2 احترام گذاشتن محترم شمردن، ارج نهادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: احترام گذاشتن ارج گذاشتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان