خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احترام
2 . احترام گذاشتن
[اسم]
esteem
/ɛstˈiːm/
غیرقابل شمارش
1
احترام
عزت، ارج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احترام
1.He was held in high esteem by colleagues.
1. همکاران او احترام زیادی برایش قایل بودند.
[فعل]
to esteem
/ɛstˈiːm/
فعل گذرا
[گذشته: esteemed]
[گذشته: esteemed]
[گذشته کامل: esteemed]
صرف فعل
2
احترام گذاشتن
محترم شمردن، ارج نهادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احترام گذاشتن
ارج گذاشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
estate duty
estate car
estate agent
estate agency
estate
esteemed
esther
estimable
estimate
estimated
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان