1 . تبرئه کردن
[فعل]

to exonerate

/ɪɡˈzɑːnəreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: exonerated] [گذشته: exonerated] [گذشته کامل: exonerated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تبرئه کردن مبرا کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبرئه کردن
مترادف و متضاد absolve exculpate exempt convict
  • 1.The report exonerates the president of any knowledge of the arms deal.
    1. گزارش رئیس جمهور را از دانستن هر نوع خبر از معاملات سلاح مبرا دانست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان