خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خارجی
2 . از خارج
[قید]
externally
/ɪkˈstɜːrnəli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more externally]
[حالت عالی: most externally]
1
خارجی
بهصورت خارجی
1.The medication is to be applied externally.
1. این دارو باید بهصورت خارجی استفاده شود.
2
از خارج
1.The building has been restored externally and internally.
1. (این) ساختمان هم از خارج و هم از داخل بازسازی شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
external line
external
extermination
exterminate
exterior
extinct
extinction
extinguish
extinguisher
extirpate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان