خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ابرو
[اسم]
eyebrow
/ˈɑɪbrɑʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ابرو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابرو
1.He's got really bushy eyebrows.
1. او واقعاً ابروهای پرپشتی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
eyeball
eye-opener
eye-catching
eye-catcher
eye up
eyebrow pencil
eyeful
eyeglass prescription
eyeglasses
eyelash
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان