خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پلک
[اسم]
eyelid
/ˈaɪlɪd/
قابل شمارش
1
پلک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پلک
1.She lifted one eyelid to see what he was doing.
1. او یکی از پلک هایش را باز کرد تا ببیند او چه می کند.
2.She watched him from behind half-closed eyelids.
2. او از زیر پلک های نیمه بسته اش او را تماشا کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
eyelet
eyelash curler
eyelash
eyeglasses
eyeglass prescription
eyeliner
eyepiece
eyes in the back of one's head
eyes pop out
eyeshadow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان