1 . پلک
[اسم]

eyelid

/ˈaɪlɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پلک

معادل ها در دیکشنری فارسی: پلک
  • 1.She lifted one eyelid to see what he was doing.
    1. او یکی از پلک هایش را باز کرد تا ببیند او چه می کند.
  • 2.She watched him from behind half-closed eyelids.
    2. او از زیر پلک های نیمه بسته اش او را تماشا کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان