خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کمرنگ شدن
2 . ضعیف شدن (صدای رادیو و تلویزیون و...)
3 . ناپدید شدن
[فعل]
to fade
/feɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: faded]
[گذشته: faded]
[گذشته کامل: faded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کمرنگ شدن
(در مورد رنگ پارچه و فرش و...) پریدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمرنگ شدن
کمرنگ کردن
1.If you hang your clothes out in the sun, they will fade.
1. اگر لباسهایت را زیر آفتاب روشن آویزان کنی [پهن کنی]، کمرنگ میشوند [رنگشان خواهد پرید].
2.Will this shirt fade when I wash it?
2. آیا وقتی این پیراهن را بشویم، کمرنگ خواهد شد؟
2
ضعیف شدن (صدای رادیو و تلویزیون و...)
1.The music began to fade.
1. (صدای) موسیقی شروع به ضعیف شدن کرد.
3
ناپدید شدن
محو شدن
1.Her smile faded.
1. لبخندش محو شد.
2.The afternoon light began to fade.
2. روشنایی بعدازظهر شروع به ناپدید شدن کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fad
faculty
factual
factotum
factory-owner
fade away
faded
faff about
fag
faggot
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان