خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دور
2 . بسیار
3 . دور (زمان)
4 . میزان
5 . دور
6 . دورترین
[قید]
far
/fɑːr/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: farther]
[حالت عالی: farthest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دور
مسافت زیاد، فاصله زیاد
مترادف و متضاد
a long way
afar
near
1.Have you driven far?
1. مسافت زیادی را رانندگی کردهاید؟
2.He had not traveled far.
2. او مسافت زیادی را سفر نکرده بود.
3.Let’s see who can jump the farthest!
3. بیایید ببینیم چه کسی میتواند دورتر (از همه) بپرد!
4.Since I changed jobs, I have to travel farther to get to work.
4. از وقتی که کارم را عوض کردم، باید مسافت زیادتری را برای رسیدن به سر کار سفر کنم.
to be far (from, away, below, etc.)
از جایی دور بودن/فاصله داشتن
1. Baltimore is not far from Washington.
1. بالتیمور از واشنگتن دور نیست.
2. She doesn't live far from here.
2. او (زیاد) دور از اینجا زندگی نمیکند.
3. She wants to move as far away from here as possible.
3. او میخواهد تا جای ممکن به دور از اینجا نقل مکان کند.
4. The restaurant is not far from here.
4. آن رستوران از اینجا دور نیست [آن رستوران از اینجا فاصله زیادی ندارد].
to go far (from)
دور رفتن/دور شدن (از)
1. The children don’t go far from home.
1. بچهها از خانه (زیاد) دور نمیشوند.
2. We didn't go far.
2. ما (زیاد) دور نرفتیم [نشدیم].
to be far away someplace
دور از جایی
1. How far away does your mother live?
1. مادرت چقدر دورتر از اینجا زندگی میکند؟
2. Is the station far away?
2. آیا ایستگاه از اینجا دور است؟
how far
چقدر مسافت/فاصله/دور
1. How far is it from Australia to New Zealand?
1. استرالیا از نیوزلند چقدر فاصله دارد؟
2. How far is it to the station?
2. تا آن ایستگاه چقدر مسافت هست؟
3. How far is it to your house from here?
3. خانه شما از اینجا چقدر دور است [خانه شما از اینجا چقدر فاصله دارد]؟
4. How much farther is it?
4. آن چقدر دورتر است؟
far to go
فاصله [راه] زیادی برای رفتن
There's not far to go now.
حالا راه [فاصله] زیادی نمانده است.
as far as something
دور تا چیزی/تا چیزی
1. They managed to get as far as the Spanish border.
1. آنها توانستند تا مرز اسپانیا بروند.
2. We'll go by train as far as Boston, and then take a bus.
2. ما با قطار تا بوستون میرویم و سپس سوار اتوبوس میشویم.
2
بسیار
خیلی
مترادف و متضاد
greatly
very much
far better/easier, etc.
بسیار بهتر/راحتتر و ...
1. That's a far better idea.
1. آن ایدهای بسیار بهتر است.
2. This car is far better than our old one.
2. این اتومبیل بسیار بهتر از اتومبیل قدیمیمان است.
far more/less
بسیار بیشتر/کمتر
There are far more opportunities for young people than there used to be.
(امروزه) نسبت به گذشته فرصتهای بسیار بیشتری برای جوانان وجود دارد.
far apart
بسیار جدا/دور
The airport stands far apart from the city.
فرودگاه بسیار دور از شهر قرار دارد.
far beyond
بسیار فراتر از
It had been a success far beyond their expectations.
آن موفقیتی بسیار فراتر از انتظارات آنها بود.
far too much/long/busy, etc.
بسیار زیاد/طولانی/شلوغ و ...
She always gives us far too much homework.
او همیشه به ما بسیار زیاد تکلیف میدهد.
far behind/below
خیلی عقب/پایین
He's fallen far behind in his work.
او خیلی در کارش عقب افتاده است.
3
دور (زمان)
بسیار
far back
برگشتن به زمان دور
The band made their first record as far back as 1990.
اولین ضبط آهنگ گروه برمیگردد به سال 1990.
farther back in time
به زمان دورتر [عقبتر] برگشتن
To answer that question we need to go farther back in time.
برای پاسخ به آن سوال ما باید به زمان عقبتری برگردیم.
far ahead
بسیار جلوتر
Let's try to plan farther ahead.
بیایید سعی کنیم تا زمانی [آیندهای] بسیار جلوتر برنامهریزی کنیم.
far into something
تا پاسی از ...
We worked far into the night.
ما تا پاسی از شب کار کردیم.
4
میزان
جا، اندازه
مترادف و متضاد
to a degree
how far
تا کجا/چه اندازه/میزان
1. How far can we trust him?
1. تا چه اندازه میتوانیم به او اعتماد کنیم؟
2. How far have you got with that report?
2. تا کجا [چه اندازه] گزارش را پیش بردهای؟
as far as
تا (جایی/میزانی)
1. His parents supported him as far as they could.
1. والدینش تا میزانی [جایی] که میتوانستند از او حمایت کردند.
2. I read as far as the third chapter.
2. من تا فصل سوم خواندم.
as far as possible
تا میزان/جای ممکن
Plan your route in advance, using main roads as far as possible.
مسیرت را از پیش برنامهریزی کن، تا جای ممکن از جادههای اصلی استفاده کن.
as far as the eye can/could see
تا جایی که چشم میتواند/میتوانست ببیند [تا جایی که چشم کار میکرد]
The cornfields stretched on all sides as far as the eye could see.
تا جایی که چشم میتوانست ببیند، مزارع ذرت در همه جهات بودند.
as far as I know, as far as I can remember, see, tell, etc.
تا جایی که من میدانم، تا جایی که میتوانم بهخاطر بیاورم، ببینم، بگویم و ...
As far as we knew, there was no cause for concern.
تا جایی که ما میدانستیم، هیچ دلیلی برای نگرانی وجود نداشت.
as/so far as I am/I'm concerned
اگر نظر من را بخواهی/به نظر من
As far as I'm concerned, you can do whatever you want.
اگر نظر من را بخواهی، تو میتوانی هر کاری که بخواهی انجام دهی.
[صفت]
far
/fɑːr/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: farther]
[حالت عالی: farthest]
5
دور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بعید
دور
دور
مترادف و متضاد
distant
remote
near
1.Somewhere in the far regions of her mind, a voice was screaming warnings.
1. جایی در نواحی دور ذهنش، صدایی داشت فریاد هشدار سر میداد.
2.We can walk to my house from here. It isn’t far.
2. میتوانیم از اینجا تا خانهام پیاده برویم. دور نیست.
far distance
مسافت/فاصله دور
You could see the mountains in the far distance.
میتوانستی کوهها را در فاصله دور ببینی.
6
دورترین
-ترین، [نشانه دورترین حالت قید مکان]
مترادف و متضاد
at the farthest poin
nearest
far north/south ...
شمالیترین/جنوبیترین و...
He lives in the far north of Scotland.
او در شمالیترین نقطه اسکاتلند زندگی میکند.
far left/right ...
دورترین نقطه در سمت چپ/راست و ... [چپترین/راستترین بخش چیزی]
1. She is on the far right of the party.
1. او در راستترین بخش حزب است.
2. Who is that on the far left of the photograph?
2. آن که در دورترین نقطه در سمت چپ عکس قرار دارد [آن که از سمت چپ آخرین نفر در عکس است] چه کسی است؟
far corner
دورترین کنج
They made for an empty table in the far corner.
آنها بهسمت یک میز خالی در دورترین کنج حرکت کردند.
far side of something
دورترین طرف چیزی
I saw her on the far side of the road.
من او را در دورترین طرف جاده دیدم.
far end of something
(دورترین) انتهای چیزی
She was at the far end of the room.
او در انتهای اتاق بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
faq
fao
fanzine
fantasy
fantastically
far cry
far east
far from
far from it
far gone
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان