خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معیوب
[صفت]
faulty
/ˈfɔːl.ti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: faultier]
[حالت عالی: faultiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معیوب
اشتباه، ایراددار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خطا
معیوب
مترادف و متضاد
defective
1.Ask for a refund if the goods are faulty.
1. اگر کالاها معیوب هستند [ایراد دارند]، درخواست بازپرداخت کنید.
2.The accident was caused by a faulty signal.
2. تصادف بهخاطر چراغ راهنمای اشتباه رخ داد.
faulty reasoning
استدلال اشتباه
faulty brakes
ترمز معیوب
تصاویر
کلمات نزدیک
faultless
fault-finding
fault
faucet
fatuous
fauna
faust
faux pas
favela
favism
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان