خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضعیف
[صفت]
feeble
/ˈfibəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: feebler]
[حالت عالی: feeblest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ضعیف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیحال
زار
سست
نزار
نحیف
ناتوان
ضعیف
formal
مترادف و متضاد
frail
weak
strong
1.The feeble old man collapsed on the sidewalk.
1. مرد ضعیف در پیاده رو به زمین افتاد.
2.The guide made a feeble attempt to explain why he had taken the wrong turn.
2. راهنما برای توضیح اینکه چرا به اشتباه پیچیده است تلاش ضعیفی نمود.
3.We heard a feeble cry from the exhausted child.
3. ما گریه ضعیفی از کودک خسته شنیدیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fee
fedora
federative republic of brazil
federal reserve note
federal blue
feebly
feed
feed bar
feed dog
feed off
کلمات نزدیک
fee
fedora
federation
federate
federalist
feebly
feed
feed off
feed on
feed one's face
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان