Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مبارزه کردن
[فعل]
to fight off
/fˈaɪt ˈɔf/
فعل گذرا
[گذشته: fought off]
[گذشته: fought off]
[گذشته کامل: fought off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مبارزه کردن
پس زدن، دفع کردن
1.Her body couldn’t fight the infection off.
1. بدنش نمیتوانست عفونت را پس بزند.
2.Vitamin A helps your body fight off infection.
2. ویتامین آ به بدنتان کمک میکند با عفونت مبارزه کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fight a losing battle
fight
fig tree
fig
fifty-nine
fight-or-flight
fighter
fighter pilot
fighting
fighting cock
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان