[اسم]

fighter

/ˈfaɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مبارز (ورزش) رزمنده (جنگ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: جنگجو جنگنده جنگاور رزمنده مبارز
مترادف و متضاد boxer soldier
  • 1.He is a great fighter.
    1. او مبارزی [بوکسوری] عالی است.
the distinction between civilian populations and fighters
تفاوت بین جمعیت‌های غیرنظامی و رزمندگان

2 جنگنده (هواپیما)

معادل ها در دیکشنری فارسی: جنگنده هواپیمای شکاری
مترادف و متضاد fighter aircraft warplane
  • 1.World War II fighter planes
    1. هواپیماهای جنگنده [جنگنده های] جنگ جهانی دوم
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان