1 . مبارزه
[اسم]

fighting

/ˈfaɪ.t̬ɪŋ/
قابل شمارش

1 مبارزه جنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: جنگی محاربه
  • 1.Fierce fighting has continued all day.
    1. مبارزه شدید تمام روز ادامه داشت.
تصاویر
  •  تصویر fighting - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان