خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبارزه
[اسم]
fighting
/ˈfaɪ.t̬ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مبارزه
جنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جنگی
محاربه
1.Fierce fighting has continued all day.
1. مبارزه شدید تمام روز ادامه داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
fighter pilot
fighter
fight-or-flight
fight off
fight a losing battle
fighting cock
figment
figurative
figurative art
figuratively
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان