خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوتاهمدت
[صفت]
fleeting
/ˈflitɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fleeting]
[حالت عالی: most fleeting]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کوتاهمدت
کوتاه، زودگذر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گذرا
کمدوام
مترادف و متضاد
brief
1.This is just a fleeting visit.
1. این فقط یک ملاقات کوتاه است.
2.We paid a fleeting visit to Paris.
2. ما بازدیدی کوتاهمدت از پاریس داشتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fleece
flee
flecked
fleck
flea market
flesh
flesh and blood
flesh fly
fleshy
fleur-de-lis
کلمات نزدیک
fleet-footed
fleet street
fleet admiral
fleet
fleecy
fleeting pleasure
fleming
flemish
flesh
flesh and blood
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان