1 . منجمد 2 . انجماد
[صفت]

freezing

/ˈfriː.zɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more freezing] [حالت عالی: most freezing]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منجمد بسیار سرد

مترادف و متضاد cold freezing cold frozen balmy hot
  • 1.They survived for four hours in the freezing water.
    1. آنها به مدت چهار ساعت در آب منجمد [بسیار سرد] دوام آوردند.
[اسم]

freezing

/ˈfriː.zɪŋ/
غیرقابل شمارش

2 انجماد

معادل ها در دیکشنری فارسی: انجماد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان