خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احمق
[صفت]
fuckheaded
/fˈʌkhɛdᵻd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fuckheaded]
[حالت عالی: most fuckheaded]
1
احمق
ابله، احمقانه
culturally sensitive
informal
offensive
مترادف و متضاد
dim-witted
fuck-brained
stupid
1.I really don't want to hear another one of your fuckheaded ideas.
1. واقعاً نمیخواهم یکی دیگر از ایدههای احمقانه تو را بشنوم.
2.Your friend is such a fuckheaded boy.
2. دوستت یک پسر خیلی احمق است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuckface
fucked off
fuckbrain
fuck you
fuck the dog
fuck-brained
cram into
get fucked
go fuck yourself
holy fuck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان