خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شیرینی فاج
2 . چرند!
3 . گند زدن
4 . فیالبداهه انجام دادن
[اسم]
fudge
/fʌdʒ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شیرینی فاج
شیرینی کرهای نرم
1.We bought three kinds of fudge.
1. ما سه مدل شیرینی فاج خریدیم.
[حرف ندا]
fudge
/fʌdʒ/
2
چرند!
مزخرف!
informal
[فعل]
to fudge
/fʌdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: fudged]
[گذشته: fudged]
[گذشته کامل: fudged]
صرف فعل
3
گند زدن
خراب کردن
informal
1.I fudged my work.
1. به کارم گند زدم.
4
فیالبداهه انجام دادن
informal
1.I wasn't sure how to do the job so I just fudged it.
1. مطمئن نبودم که چطور آن کار را انجام دهم، بنابراین آن را فیالبداهه انجام دادم.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuddy-duddy
fuck
fuchsia
ftse index
ft
fudge around
fuel
fuel cell
fuel injection
fuel oil
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان