[فعل]

to fuck

/fˈʌk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fucked] [گذشته: fucked] [گذشته کامل: fucked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کردن گاییدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گاییدن کردن
culturally sensitive
مترادف و متضاد bang have sex nail screw
to fuck someone
کسی را کردن
[اسم]

fuck

/fˈʌk/
قابل شمارش

2 مقاربت گایش، کردن

culturally sensitive
مترادف و متضاد sex sexual intercourse
down to fuck
راضی به مقاربت

3 شریک جنسی

culturally sensitive
مترادف و متضاد sexual partner

4 [تشدیدکننده بی‌ادبانه]

culturally sensitive informal
as fuck
خیلی
  • 1. That party was crazy as fuck, man! You should have been there!
    1. آن مهمانی خیلی دیوانه‌وار [پرشور] بود، رفیق! باید آنجا می‌بودی!
  • 2. Wow, with that leather jacket on, you look cool as fuck!
    2. وای، با آن کاپشن چرمی که پوشیدی خیلی باحال به‌نظر می‌رسی!
What the fuck/what the actual fuck...
چه غلطی
  • What the fuck is my ex-boyfriend doing here?
    دوست‌پسر سابق من اینجا چه غلطی می‌کند؟
What the fuck...
چه کوفتی...
  • What the fuck is that?
    آن چه کوفتی است؟
Who the fuck...
چه/کدام خری...
  • Who the fuck are you?
    تو چه [کدام] خری هستی؟
Where the fuck...
کدام جهنم/گور...
  • Where the fuck are you?
    کدام جهنمی [گوری] هستی؟
get the fuck out (of here)
به چاک زدن
  • You should get the fuck out!
    باید بزنی به چاک!
shut the fuck up
خفه‌خون گرفتن
  • 1. Guys, shut the fuck up!
    1. بچه‌ها، خفه‌خون بگیرید!
  • 2. I'd better shut the fuck up!
    2. بهتر است خفه‌خون بگیرم!
توضیحاتی درباره کاربرد واژه fuck
واژه fuck در این مفهوم یک تشدیدکننده بی‌ادبانه است. یعنی به هر ساختاری که اضافه شود، حالت تاکیدی و بی‌ادبانه به آن می‌دهد.
[حرف ندا]

fuck

/fˈʌk/

5 لعنتی وای

culturally sensitive
مترادف و متضاد damn shit
  • 1.Fuck! I missed the train.
    1. لعنتی! قطار را از دست دادم [به قطار نرسیدم].
  • 2.Oh, fuck! We left the back door unlocked.
    2. آه لعنتی! درب پشتی را باز گذاشتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان