Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کردن
2 . مقاربت
3 . شریک جنسی
4 . [تشدیدکننده بیادبانه]
5 . لعنتی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fuck
/fˈʌk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: fucked]
[گذشته: fucked]
[گذشته کامل: fucked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کردن
گاییدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گاییدن
کردن
culturally sensitive
مترادف و متضاد
bang
have sex
nail
screw
to fuck someone
کسی را کردن
[اسم]
fuck
/fˈʌk/
قابل شمارش
2
مقاربت
گایش، کردن
culturally sensitive
مترادف و متضاد
sex
sexual intercourse
down to fuck
راضی به مقاربت
3
شریک جنسی
culturally sensitive
مترادف و متضاد
sexual partner
4
[تشدیدکننده بیادبانه]
culturally sensitive
informal
as fuck
خیلی
1. That party was crazy as fuck, man! You should have been there!
1. آن مهمانی خیلی دیوانهوار [پرشور] بود، رفیق! باید آنجا میبودی!
2. Wow, with that leather jacket on, you look cool as fuck!
2. وای، با آن کاپشن چرمی که پوشیدی خیلی باحال بهنظر میرسی!
What the fuck/what the actual fuck...
چه غلطی
What the fuck is my ex-boyfriend doing here?
دوستپسر سابق من اینجا چه غلطی میکند؟
What the fuck...
چه کوفتی...
What the fuck is that?
آن چه کوفتی است؟
Who the fuck...
چه/کدام خری...
Who the fuck are you?
تو چه [کدام] خری هستی؟
Where the fuck...
کدام جهنم/گور...
Where the fuck are you?
کدام جهنمی [گوری] هستی؟
get the fuck out (of here)
به چاک زدن
You should get the fuck out!
باید بزنی به چاک!
shut the fuck up
خفهخون گرفتن
1. Guys, shut the fuck up!
1. بچهها، خفهخون بگیرید!
2. I'd better shut the fuck up!
2. بهتر است خفهخون بگیرم!
توضیحاتی درباره کاربرد واژه fuck
واژه fuck در این مفهوم یک تشدیدکننده بیادبانه است. یعنی به هر ساختاری که اضافه شود، حالت تاکیدی و بیادبانه به آن میدهد.
[حرف ندا]
fuck
/fˈʌk/
5
لعنتی
وای
culturally sensitive
مترادف و متضاد
damn
shit
1.Fuck! I missed the train.
1. لعنتی! قطار را از دست دادم [به قطار نرسیدم].
2.Oh, fuck! We left the back door unlocked.
2. آه لعنتی! درب پشتی را باز گذاشتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuchsia
ftse index
ft
frying pan
fryer
fuddy-duddy
fudge
fudge around
fuel
fuel cell
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان