خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوخت
2 . غذا
3 . سوخت تأمین کردن
4 . دامن زدن
[اسم]
fuel
/ˈfjuː.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سوخت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوخت
سوختی
مترادف و متضاد
combustible
power source
fossil fuel
سوخت فسیلی
Global warming may be caused by burning fossil fuels.
گرمایش جهانی ممکن است به خاطر سوختن سوختهای فسیلی ایجاد شده باشد.
a clean/green fuel
سوخت پاک/سبز
Are green fuels, like Biodiesel, really the solution to our fuel crisis?
آیا سوختهای سبز، نظیر بیودیزل، واقعا راه حلی برای بحران سوخت ماست؟
to run on fuel
با سوخت کار کردن
Will this engine run on unleaded fuel?
آیا این موتور با سوخت بدون سرب کار میکند؟
to run out of fuel
تمام شدن سوخت
The ship ran out of fuel.
سوخت کشتی تمام شد.
2
غذا
مواد غذایی
مترادف و متضاد
nourishment
nutrition
sustenance
1.We all need fuel to keep our bodies going.
1. همگی برای اینکه بدنمان کار کند به غذا نیاز داریم.
[فعل]
to fuel
/ˈfjuː.əl/
فعل گذرا
[گذشته: fueled]
[گذشته: fueled]
[گذشته کامل: fueled]
صرف فعل
3
سوخت تأمین کردن
سوخت دادن
مترادف و متضاد
charge
incite
power
to fuel something
سوخت تأمین کردن
1. Our heating is fueled by gas.
1. سیستم گرمایش ما از طریق بنزین تأمین میشود.
2. Uranium is used to fuel nuclear plants.
2. از اورانیوم برای تأمین سوخت نیروگاههای هستهای استفاده میشود.
4
دامن زدن
افزایش دادن
مترادف و متضاد
stoke
to fuel an emotion
دامن زدن به یک احساس
1. His words fueled her anger still more.
1. حرفهای او بیش از پیش به عصبانیت او دامن زد.
2. to fuel fears
2. دامن زدن به ترسها
to fuel something
به چیزی دامن زدن
Higher salaries helped to fuel inflation.
حقوقهای بالاتر به افزایش تورم دامن زد.
[عبارات مرتبط]
fuel rod
1. میله سوخت (در واکنشگر اتمی)
fuel cell
2. پیل سوختی
fossil fuel
3. سوخت فسیلی
fuel injection
4. سیستم سوخترسانی انژکتوری
تصاویر
کلمات نزدیک
fudge around
fudge
fuddy-duddy
fuck
fuchsia
fuel cell
fuel injection
fuel oil
fuel rod
fuel speculation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان