1 . زباله 2 . زباله‌دانی 3 . مزخرف
[اسم]

garbage

/ˈgɑr.bɪdʒ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زباله آشغال

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشغال خاکروبه زباله
مترادف و متضاد junk rubbish waste
  • 1.Please take out the garbage.
    1. لطفاً آشغال را بیرون ببر.
  • 2.We were stuck driving behind a garbage truck.
    2. ما هنگام رانندگی پشت یک کامیون زباله گیر کرده بودیم.
a garbage bag
یک کیسه زباله

2 زباله‌دانی آشغالی، محل ریختن زباله

  • 1.He threw the newspaper into the garbage.
    1. او، آن روزنامه را به درون زباله‌دانی انداخت.

3 مزخرف چرت و پرت

informal
  • 1.I don’t know why you watch that garbage on TV.
    1. نمی‌دانم چرا آن مزخرف را از تلویزیون تماشا می‌کنی.
  • 2.You’re talking garbage!
    2. داری چرت و پرت می‌گی!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان