1 . کاری را شروع کردن
[جمله]

get one's feet wet

/gɛt wʌnz fit wɛt/

1 کاری را شروع کردن آشنایی پیدا کردن، برای اولین بار تجربه کسب کردن

informal
مترادف و متضاد begin
  • 1.I worked as a substitute teacher for a while, just to get my feet wet.
    1. من یک مدتی به عنوان جانشین معلم کار کردم، فقط برای اینکه تجربه ای کسب کرده باشم.
توضیح درباره اصطلاح get one's feet wet
اصطلاح "پاهای خود را خیس کردن" به این معنا است که مردم قبل از وارد شدن به جایی برای شنا اول پاهای خود را به آب می زنند. برای همین به تجربه اول یا شروع کردن کاری جدید get one's feet wet می گویند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان