خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشخص
2 . عادتداشته به
[صفت]
given
/ˈɡɪvn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more given]
[حالت عالی: most given]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشخص
معین
1.The wrapping machine was set to wrap a given number of biscuits.
1. دستگاه بستهبندی جوری تنظیم شده بود که تعداد مشخصی بیسکویت را بستهبندی کند.
2.They were to meet at a given time and place.
2. آنها قرار بود در زمان و مکان مشخص همدیگر را ببینند.
2
عادتداشته به
متمایل به
formal
1.He was a quiet man, not usually given to complaining.
1. او مرد ساکتی بود و معمولاً عادت به شکایت کردن نداشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
giveaway
give yourself something to aim for
give way
give up
give the shirt off one's back
given name
giver
giza
gizmo
gizzard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان