خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ادامه دادن
2 . روشن شدن
3 . سپری شدن (زمان)
4 . حرافی کردن
5 . غر زدن
6 . ادامه داشتن
7 . اتفاق افتادن
8 . زودباش
[فعل]
to go on
/goʊ ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: went on]
[گذشته: went on]
[گذشته کامل: gone on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادامه دادن
از سر گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادامه دادن
دنباله داشتن
مترادف و متضاد
carry on
continue
last
proceed
stop
1.Just go on, you have nothing to lose.
1. فقط ادامه بده، چیزی برای از دست دادن نداری.
to go on with something
چیزی را از سر گرفتن
That's enough for now—let's go on with it tomorrow.
فعلاً کافی است، فردا از سر میگیریم.
2
روشن شدن
به کار افتادن
a light/the electricity... goes on
چراغ/برق و... روشن شدن
Suddenly all the lights went on.
ناگهان تمام چراغها روشن شدند.
3
سپری شدن (زمان)
1.As the night went on, she became sleepier.
1. در حالی که شب سپری میشد، او خوابآلودتر شد.
4
حرافی کردن
پرگویی کردن، وراجی کردن
1.She does go on sometimes!
1. گاهی اوقات او واقعاً حرافی میکند!
2.She hesitated for a moment and then went on.
2. او یک لحظه تعلل کرد و بعد دوباره وراجی کرد.
5
غر زدن
گله کردن
to go on at somebody
به کسی غر زدن
She goes on at him continually.
مدام به او غر میزند.
6
ادامه داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادامه یافتن
استمرار داشتن
1.How much longer will this hot weather go on for?
1. تا چه مدت دیگر این هوای گرم ادامه خواهد داشت؟
2.The flight just seemed to go on and on.
2. پرواز ظاهراً همینطور ادامه داشت و ادامه داشت.
7
اتفاق افتادن
رخ دادن
1.What's going on here?
1. اینجا چه اتفاقی دارد میافتد؟ [اینجا چه خبر است؟]
[حرف ندا]
go on
/goʊ ɑn/
8
زودباش
[برای تشویق کسی به گفتن چیزی یا انجام کاری]
informal
1.Go on—jump!
1. زودباش؛ بپر!
2.Go on, what happened next?
2. زودباش بگو، بعدش چی شد؟
3.Go on! Have another drink!
3. بیا! یک نوشیدنی دیگر بخور!
تصاویر
کلمات نزدیک
go off on one
go off
go mental
go mad
go jogging
go on a diet
go on a tour
go on a trip
go on and on
go on at
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان