خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسئول دکور صحنه
2 . محکم در دست داشتن
3 . دسته
4 . محکم گرفتن
[اسم]
grip
/ɡrɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسئول دکور صحنه
2
محکم در دست داشتن
محکم گرفتن
مترادف و متضاد
clutch
grasp
hold
take hold of
hold lightly
release
1.She tightened her grip on my arm.
1. او بازوی مرا محکمتر گرفت.
3
دسته
[فعل]
to grip
/ɡrɪp/
فعل گذرا
[گذشته: gripped]
[گذشته: gripped]
[گذشته کامل: gripped]
صرف فعل
4
محکم گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محکم گرفتن
1.Marie gripped my hand as we crossed the road.
1. وقتی از خیابان عبور میکردیم، "ماریا" دست مرا محکم گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
grindstone
grinding
grinder
grind to a halt
grind the meat.
gripe
gripped
gripping
griselda
grisly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان