1 . شکایت 2 . شکایت کردن
[اسم]

gripe

/graɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکایت گله، نارضایتی

معادل ها در دیکشنری فارسی: قر
informal
  • 1.My only gripe about the hotel was the food.
    1. تنها شکایت من از هتل غذایش بود.
[فعل]

to gripe

/graɪp/
فعل ناگذر
[گذشته: griped] [گذشته: griped] [گذشته کامل: griped]

2 شکایت کردن گله کردن، نالیدن، غر زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: غرغر کردن قر زدن
informal
  • 1.Lawrence always gripes when he has to do chores.
    1. "لارنس" همیشه وقتی مجبور به انجام کارهای خانه است غر می‌زند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان