خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با بیدقتی انجام دادن
2 . سطح پایین
[فعل]
to half-ass
/hˈæfˈæs/
فعل گذرا
[گذشته: half-assed]
[گذشته: half-assed]
[گذشته کامل: half-assed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با بیدقتی انجام دادن
نیمهکاره انجام دادن
culturally sensitive
informal
to half-ass something
چیزی را با بیدقتی انجام دادن
Did you half-ass these posters? There's a bunch of misspellings.
این پوسترها را با بیدقتی انجام دادی؟ چندتا غلط املایی دارد.
[صفت]
half-ass
/hˈæfˈæs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more half-ass]
[حالت عالی: most half-ass]
2
سطح پایین
بیکیفیت، نصفه و نیمه
culturally sensitive
informal
1.It was just a half-ass attempt, so naturally it didn't work.
1. آن فقط یک تلاش نصفه و نیمه بود، بنابراین طبیعتاً موثر نبود.
تصاویر
کلمات نزدیک
gripe ass
flat on ass
eat ass out
drag ass
couldn't hit a bull in the ass with a bass fiddle
live up to
load down
have ass in a crack
in a pig's ass
it will be ass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان