خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با سر (زمین خوردن، شیرجه زدن و...)
2 . عجولانه
[قید]
head-first
/ˌhedˈfɜːrst/
غیرقابل مقایسه
1
با سر (زمین خوردن، شیرجه زدن و...)
1.I fell head-first down the stairs.
1. من با سر از پلهها زمین خوردم.
2
عجولانه
بلافاصله
مترادف و متضاد
headlong
1.She got divorced and rushed head first into another marriage.
1. او طلاق گرفت و عجولانه وارد یک زندگی زناشویی دیگر شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
head waiter
head teacher
head start
head shrinker
head over heels in love
head-on
head-to-head
headache
headband
headbanger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان