خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سردرد
2 . دردسر
[اسم]
headache
/ˈhedeɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سردرد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سردرد
1.I have a splitting headache.
1. من سردرد شدیدی دارم.
2
دردسر
گرفتاری، مزاحم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دردسر
مترادف و متضاد
nuisance
trouble
تصاویر
کلمات نزدیک
head-to-head
head-on
head-first
head waiter
head teacher
headband
headbanger
headboard
headcount
headed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان