خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قاصد چیزی بودن
2 . جارچی
[فعل]
to herald
/hˈɛɹəld/
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قاصد چیزی بودن
خبر از چیزی دادن، منادی چیزی بودن
[اسم]
herald
/hˈɛɹəld/
قابل شمارش
2
جارچی
منادی، قاصد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منادی
تصاویر
کلمات نزدیک
hera
her majesty
her hair was long and swept back.
her
heptathlon
heraldry
herb
herbaceous
herbaceous border
herbal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان