1 . مثل کبک سر در برف فرو بردن
[جمله]

hide one's head in the sand

/haɪd wʌnz hɛd ɪn ðə sænd/

1 مثل کبک سر در برف فرو بردن سر در شن فرو کردن، نادیده گرفتن مشکلات

مترادف و متضاد bury one's head in the sand
  • 1.His father always hides his head in the sand. He never wants to deal with any problems.
    1. پدر او همیشه سرش را مثل کبک در برف فرو می کند. او هیچوقت نمی خواهد با مشکلاتش مواجه شود.
  • 2.Stop hiding your head in the sand. Look at the statistics on driving recklessly.
    2. انقدر مثل کبک سرت را در برف فرو نکن. به آمار رانندگی با بی دقتی نگاه کن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان