خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رایگانسواری کردن
[فعل]
to hitchhike
/ˈhɪtʃ.hɑɪk/
فعل ناگذر
[گذشته: hitchhiked]
[گذشته: hitchhiked]
[گذشته کامل: hitchhiked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رایگانسواری کردن
مفتی رفتن، مفتی سفر کردن
1.We hitchhiked from Chicago to New Orleans.
1. ما از "شیکاگو" تا "نیو اورلینز" را رایگانسواری کردیم [با ماشین مفتی رفتیم].
تصاویر
کلمات نزدیک
hitchcock
hitch-hiker
hitch
hit-or-miss
hit-and-run driver
hitherto
hitman
hitter
hiv
hiv positive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان