خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سم (اسب و...)
[اسم]
hoof
/huf/
قابل شمارش
[جمع: hooves]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سم (اسب و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سم
1.The horse tossed its head and stamped its hooves nervously.
1. اسب سرش را عقب داد و بانگرانی سمهایش را به زمین کوبید.
a clatter of hoofs
صدای تلقتلق سمهای (اسب و...)
تصاویر
کلمات نزدیک
hoodwink
hoodlum
hooded crow
hooded
hood
hoofed
hook
hook shot
hook up
hookah
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان